عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت ۵

ویو چا اون وو
تو کافه یهو سرم گرفت و چند تا خاطره تار یادم آمد که یه دختره بود صداش عین این خانمه بود داشتم ازش عکس می گرفتم که یهو از دماغم خون آمد و بیهوش شدم . با صدای دعوا بیدار شدم که دیدم پسری که منو تو کافه بود منو محکم بغل کرده و اون خانم هم داره اون از من جدا می‌کنه وقتی دید که بیدارم می خواست بره که به دکتر بگه بیاد اما من لزومی ندیدم بهش گفتم می خوام برم هتل اونم قبول کرد رفت پایین و کارای ترخیصم رو انجام داد منو مین هو هم تو اتاق بودیم من بلند شدم که لباسم رو به پوشم که مین هو گفت
؟می دونی که بابا ندارم
_چی . نه نمی دونستم
رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم
_پس بابای تو کجاست
؟من اصلا بابام رو ندیدم . از وقتی بچه بود پیشم نبود مامانم هی میگه که یه روزی میاد اما من فکر می کنم هیچ وقت نمیاد
_هی اگه مامانت میگه میاد پس میاد
؟نه نمیاد ..... عمو
_بله
؟میشه بابام شی
با این حرفش انگار تو قلبم داشتن تبل می زدن یه حس خیلی خاص بهش داشتم با خنده گفتم
_نه نمیشه شاید مامانت نخواست
؟من راضیش می کنم تو فقط قبول کن
_باشه
؟واقعذ میشه بهت بگم بابا
_باشه
رفتم لباسم رو عوض کنم لباسم رو در آوردم که یهو
؟بابا (با داد و ذوق)
با این حرفش خیلی خوشحال شدم انگار کله دنیا رو بهم داده بودن که چشمم به مادرش افتاد داشت با تعجب به ما نگاه می کرد که بعد به خودش آمد
+مین هو چی داری میگی(عصبی)
مین هو ترسید و شروع به گیره کرد. ا.ت آمد دستش رو گرفت که من مانعش شدم محکم دستش رو گرفتم (توجه لباس تنش نیست فقط شلوار 📢)
_چیکار می کنی بچه ترسید
داشت همینطوری نگاهم می کرد بعدش نکاهش رو از من گرفت و رو به مین هو کرد
+ببخشید مامانی اما خودت می دونی که مامان سر این مسئله چقدر عصبی میشه
؟ماماننننن ...گریه....
+منو ببخش
محکم هم دیگر رو بغل کردن
؟خوب منم می خوام بابا داشته باشم ...گریه....
+پسر لطغ بسه
_خانم ؟
+ا.ت هستم
_بله خانم ا.ت لازم نیست انقد. سخت بگیرین خود ازش خستممشکلی ندارم منم دوست دارم که ایشون منو بابا صدا کنه چون خودم بچه ندارم و به این پسر کوچولو هم یه حس خاص دارم انگار
ا.ت نذاشت حرفش رو بزنه
+بله ممنون . من شما رو میرسون هتل دیگه از اونجا از هم جدا میشیم
_بله
مین هو رو بغل کرد و از اتاق رفتن بیرون منم دنبالشون رفتم سوار یه ماشین شدیم و به طرف هتل رفتیم اما وقتی رسیدیم اتاق منو به یکی دیگه داده بودن خیلی عصبانی بود که مین هو گفت
؟عمو میشه بیایی خونه ی ما
_چی
+متعجب
_نه نمیشه
؟چرا لطفاً لطفاً خواهش می کنم بببین مامانم اجازه میده مگه نه مامان
+تو عمل انجام شده قرار گرفته نمی دونه چی بگه
_نه لازم نیست
؟چرا عمو دکتر هم گفته باید یه هفته ازت مراقبت کنند تو هتل کسی نیست ازت مراقبت کنه پس بیا خونه ی ما من از مراقبت می کنم مگه نه مامان
+بله آنا اگه می خواهید اسرار نمی کنم
_من که از خدامه این کوچولو از من مراقبت کنه پس قبول می کنم
قرار شد که من تا وقتی که اینجا هستم بمونم خونه‌ی اون ها ...........
دیدگاه ها (۱۰)

#۱۵۰

عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت 6

عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت 4

عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت ۳

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط